ديوان سالاري غزنوي
وارسي تحولات دوران سلطنت و يا حكمراني امراي پس از اسلام مبين غلبه ي مشهود و نظرگير عنصر ايراني بر ساير اقوام و ملل در اكثر عرصه هاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و همچنين اداري است. حكومت مسلط بر ايران تقريباً در
نويسنده: حميد تنكابني
وارسي تحولات دوران سلطنت و يا حكمراني امراي پس از اسلام مبين غلبه ي مشهود و نظرگير عنصر ايراني بر ساير اقوام و ملل در اكثر عرصه هاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و همچنين اداري است. حكومت مسلط بر ايران تقريباً در همه آن دوران به طور مستقيم يا غيرمستقيم در دست ايرانيان بود. هرگاه عناصر ديگري چون عنصر عرب و عنصر ترك توانستند كوتاه زماني برتري هايي يابند اولاً بسيار گذرا و موقت بود، و ثانياً تحت تأثير نفوذ فرهنگ و تمدن ايراني قرار داشتند. در آن دوره، ملت ايران بر اثر مجاهداتي كه از اواخر قرن اول هجري آغاز كرد و در قرن هاي دوم و سوم به اوج خود رسيد، توانست استقلال از دست رفته ايران را به دست آورد. تمدن و فرهنگ، و مؤلفه ي اصلي آن يعني زبان و ادب و آداب و رسوم ايران را از خطر نابودي رهايي بخشد. اين دوران عهد فخر به فرهنگ و مليت ايراني و آزادي افكار عقايد فرق مختلف و تعصب نورزيدن امراء، حفظ سياست ملي و نژادي ايرانيان شمرده مي شود و به همين سبب بايد گفت كه پايه و بنياد حماسه هاي ملي ما در اين دوره گذاشته شده است. اين عهد را بايد دوره ي كمال تمدن اسلامي در ايران و عصر ظهور افكار و آراء مختلف علمي و فلسفي شمرد. توان و خلاقيت ايرانيان در اين عهد به حد كمال خود رسيد. در سياست افرادي نظير اسماعيل و مرداويج زياري، عمادالدوله، عضدالدوله، معزالدوله، ابن عميد، صاحب بن عباد، فضل بن احمد اسفرايني، حسن ميمندي و خاندان هايي چون جيهانيان، بلعميان و نظاير آن ها در علم، شخصيت هاي فرزانه و سترگي چون محمد بن جرير طبري، زكرياي رازي، ابونصر فارابي، ابوعلي سينا، ابوريحان بيروني، ابن مُسْكُوَيه و نظاير ايشان، در ادب فارسي افرادي از قبيل رودكي، دقيقي، فردوسي و امثال آن پديد آمدند. آنان بي شائبه و به دور از هرگونه تعصب ديني، در جستجوي حقيقت و طلب دانش براي نفس علم با سخت كوشي فعاليت داشتند. اين احوال درست در تناقض با اوضاعي است كه از قرن چهارم به بعد در ايران پديدار شد. در وضعيت جديد، تمسّك به مليت و افتخارات قومي و توجه به حريت عقايد و آزادي آرا از قيود تعصب متروك ماند. اين دوره با تحديد دايره ي افكار، افت ابتكارات علمي، فقدان توجه به مليت و تسلط غلامان ترك در قلمرو حكومت سامانيان و، به تبع آن، نفوذ قبايل ترك آغاز مي شود. گروهي از اين تركان به صورت بردگاني كه در جنگ ها اسير مي شدند در داخل ممالك اسلامي تربيت و در معرض بيع و شراء قرار مي گرفتند. در دستگاه سامانيان و ديلميان تعداد غلامان ترك بسيار بود و اهميت اين بندگان، خاصه تركان بدان سبب بود كه كنيزكاني زيبا و غلاماني شجاع و جنگاور داشتند و به همين دليل براي امور لشكري خريداري و تربيت مي شدند. نظام الملك چگونگي و مراحل ارتقاء درجات اين غلامان را به تفصيل بيان داشته است ( نظام الملك، 1334، صص 129-130).
به جز عوامل اجتماعي و سياسي مؤثر در مسلط شدن تركان بر ايران دو عامل ديگر را مي توان پراهميت دانست: يكم آن كه غلامان تربيت شده تا مرحله سپهسالاري و فرماندهي مي رسيدند و آن جا كه فرصت و قدرت كافي مي يافتند صاحبان خود را به قتل مي رساندند. مرداويج و مسعود بن محمود به دست غلامان خود كشته شدند، البتكين و بسياري ديگر از غلامان سامانيان و آل بويه نسبت به پادشاهان ساماني و آل بويه عصيان كردند، منصور بن نوح را امراي ترك كور و سلطان بهاءالدوله را غلامان تركش خلع كردند. پديد آمدن اين اوضاع را بايد در خطاي فاحشي دانست كه امراي ايراني به پيروي از معتصم خليفه ي عباسي و جانشينانش مرتكب شدند و شمار زيادي از اين بيگانگان را در دستگاه خود راه دادند. دوم ورود اين تركان به خاندان امراي ايراني، اختلاط و امتزاج مردم ايران با كنيزكان ترك - چنان كه عضدالدوله پسر ركن الدوله و برادرش ابومنصور هر دو ترك زاده بودند - عامل مهم ديگري در تسلط تركان محسوب مي شود ( مجمع التواريخ و القصص، 1318، صص 377، 388، 402، 406).
از پيامدهاي تسلط غلامان ترك نخست بر افتادن خاندان هاي قديم ايراني است چنان كه آل سبكتگين به تنهايي تمام خاندان هاي مشرق از قبيل صفاريان را از ميان برد و غلامان تركي كه در دستگاه آل بويه قدرت يافته بودند، حكومت بويه را به نهايت ضعيف ساختند. دوم آن كه طمع و مال اندوزي تركان در دستگاه حكومتي ايران موجب دلسردي و عدم اعتماد مردم به دولت ها گرديد. سوم رواج تعصب ديني و ضعف بعضي از مذاهب و قوت برخي ديگر را موجب گرديد كه خود موجد و موجب فساد و گسترش آن شد.
حكومت نيرومند ترك ايلك خانيان در ماوراءالنهر و سپس غزنويان (351-582ه.ق) نخستين حكومت هاي رسمي تركان در ايران شمرده مي شوند. تأسيس سلطنت غزنوي در مشرق ايران بيانگر نخستين پيشروي جدي قدرت بزرگ ترك در برابر سلاله هاي بومي آن نواحي است. هرچند رخنه ي آرام تركان از سرزمين هاي ايراني آسياي مركزي يعني ماوراءالنهر- فرغانه، خوارزم و از طريق بيابان دهستان قره قوم كنوني - به سمت كرانه هاي درياي مازندران از چندين سده پيش آغاز شده بود، امارت ساماني در ماوراءالنهر و خراسان سد استواري در برابر انبوه اين تهاجم ها به شمار مي رفت و قدرت مركزي سامانيان در بخارا، ديوان سالاري پيشرفته اي داشت كه فنون سودمند آن در دوره خلافت عباسي نيز تكامل يافته بود. اما، چنان كه بيان شد، نفوذ روزافزون عنصر ترك، به ويژه هنگام بروز نشانه هاي ضعف حكومت هاي ايراني، از جمله ساماني، و قدرت يافتن خاندان هاي ترك چون سيمجوريان و ادامه بازگذاردن دست رؤساي نظامي ترك و ديوان سالاران برجسته اي نظير خاندان بلعمي و عتبي در اين كه هر كه را خود مي خواستند به امارت برگزينند، موجب گرديد كه غزنويان به طور ناگهاني و غيرمستقيم از اين وضعيت پريشان سامانيان بهره جويند و به يك باره قدرت را در دست گيرند. الپ تگين حاجب، سپهسالار ترك نيروهاي ساماني در سال 350ه.ق با بلعمي ( ابوعلي محمد ) متحد گرديد. يكي از معتمدترين حاميان الپ تگين غلامش سبكتگين(1)، از تركان قرلق بود. بدين سان الپ تگين نخستين امير نام آور غزنويان و سپس غلامش سبكتگين كه بعدها افتخار دامادي او را يافت بر مسند امارت نشستند. محمود غزنوي پسر سبكتگين (387-421ه.ق) قدرتمندترين سلطان غزنوي و از نامدارترين سلاطين ايران به شمار مي آيد. وزيران محمود ابوالعباس فضل بن احمد اسفرايني، احمد بن حسن ميمندي و ابوعلي حسن بن ميكال معروف به حسنك وزير(2) بودند. دربار وي مجمع شعرا، علماء و دانشمنداني نظير ابوريحان بيروني، عنصري بلخي، عسجدي و حكيم ابوالقاسم فردوسي شد. دبير معروف سلطان محمود ابونصر مشكان است كه در تبديل رسايل ديواني از عربي به فارسي خدمت بزرگي به فرهنگ و ادب ايران كرده است، شاگرد ابونصر مشكان مورخ معروف ابوالفضل بيهقي است. بعد از محمود، پسرش مسعود با وزارت احمد بن حسن ميمندي بر مسند قدرت نشست. (421-432ه.ق). پس از مسعود برادر نابيناي وي محمد و بعد از وي محمد و بعد از وي مودود بن مسعود به شاهي رسيدند و در سال 582ه.ق حكومت غزنوي به دست شهاب الدين محمد غوري منقرض گشت ( مشكور، 1356، صص 183-186).
ايران دوران غزنوي چنان كه از آثار نرشخي و خوارزمي مشهود است - همانند دولت ساماني در بخارا - داراي تشكيلات اداري و سازمان دولتي بود. امپراتوري غزنوي شش ديوان دولتي عظيم داشت كه عبارت بودند از:
ديوان وزير
وزير پس از سلطان در رأس نظام حكومت غزنويان قرار داشت و پس از سلطان از قدرت بيشتري نسبت به ساير اركان حكومت برخوردار بود. ديوان وزير تحت نظارت وزير و در صدر دستگاه هاي اداري و درواقع در صدر ديوان هاي گوناگون جاي مي گرفت و ديوان هاي ديگر زير نظر اين ديوان به كار اشتغال داشتند. ( تاريخ ايران كمبريج، 1363، ج4، ص 158).ديوان رسالت ( ديوان انشاء )
تحت رياست دبير بزرگ به مكاتبات اداري و سياسي حكومت اختصاص داشت و به طور مستقيم زير نظر سلطان، و درواقع زير نظر وزير بزرگ، انجام وظيفه مي كرد. ثبت فرمان ها و احكام، ضبط وقايع و اموري كه در ساير ديوان ها ثبت مي شد به صورت گزارش در اين ديوان نيز به ثبت مي رسيد. گاه اتفاق مي افتاد كه رئيس ديوان رسايل به دليل كفايت به سمت وزيري ارتقاء مي يافت. از ميان رؤسا و دبيران مهم ديوان رسايل مي توان از ابونصر مشكان و ابوالفضل بيهقي نام برد. زير نظر رئيس ديوان رسايل مشاغل ديگري مانند دفتردار، ضابط، دبير و منشي به خدمت مشغول بودند ( بيهقي، 1350، صص 52، 55، 66، 131، 144، 484 و 609). به استناد اسناد و مدارك موجود، تدوين منشآت فارسي و جمع و تأليف آن توسط دبيران و ديگران در وهله نخست در دوران غزنويان و توسط بيهقي آغاز گشت، هرچند اين علم نيز، مانند ساير علوم و فنون در اواخر عهد سلجوقيان به كمال خود رسيد. ديوان رسالت داراي لغات و اصطلاحات تخصصي بود كه با واژگان و تركيب هاي متداول ديواني قرون نخستين اسلامي دمسازي داشته است. برخي از اين واژگان عبارت اند از:توقيع: نامه اي كه به امضاء شاه مي رسيد و يا امضاء و نشاني را كه به مثابه امضا شاه شمرده مي شد توقيع مي ناميدند ( بيهقي، 1350، ص7؛ عنصرالمعالي كيكاووس بن اسكندر قابوس، بي تا، ص 154).
عريضه: نامه اي كه از جانب مردم به دادخواهي به سلطان و يا اميران نوشته مي شد. معمولاً قصه يا نامه اي را كه بزرگان حكومتي براي رسيدگي و رفع مظالم به عمال مي نوشتند نامه مظالمي يا عنايت نامه مي خواندند ( بيهقي، 1350، ص 458).
منشور: نامه هاي سرگشاده ي ديواني منشور ناميده مي شدند كه پس از امضاي شاه آن را منشور توقيعي مي گفتند ( بيهقي، 1350، ص 51).
ديوان عرض
واژه ي عرض به معني رژه و سان ديدن است. اين ديوان تحت نظر عارض ( صاحب ديوان عرض ) اداره مي شد. ديوان عرض وظيفه تنظيم قوانين و مقررات مربوط به سپاه، تأمين سپاه، تهيه ي آمار و پرداخت مواجب لشكر را به عهده داشت و وظيفه ي عارض، كه همكاري نيز تحت عنوان نايب داشت، نظارت بر كليه ي نمايندگان خود در ولايات بود. در مراسم تشريفاتي هم، عارض به طور مستقيم بر نظم مراسم رژه سپاه نظارت داشت. دفتر ثبت آمار سپاهيان به نام « جريده عرض » تحت نظارت عارض تنظيم مي گرديد و رونوشتي از آن نيز به دفتر وزير و دفتر رسالت فرستاده مي شد. بيهقي از چندين عارض معروف در حكومت غزنوي نام مي برد: ابوسهل زوزني، ابوالفتح رازي(3)، احمد حسن ميمندي و ابوالقاسم كثير ( بيهقي، 1350، صص 146، 183، 196، 288 و 498). در صدر كليه ي تشكيلات لشكري، حاجب بزرگ قرار داشت. وي در واقع فرماندهي كل سپاه را به عهده داشت. نظر به اين كه به طور معمول سپاهيان از غلامان ترك تشكيل مي شدند، منصبي نيز تحت عنوان سالار غلامان وجود داشت. در منابع از رئيس غلامان خاصه شاه كه تعليمات خاص نيز مي ديدند و معمولاً از ميان فرزندان فرماندهان سپاه و نديمان خاص، انتخاب مي شدند، ياد شده است. ( گرديزي، 1347، ص 199).ديوان اشراف
رياست اين ديوان را مشرف بزرگ [ مشرف مملكت ] به عهده داشت. كار رسمي ديوان اشراف آگاهي و اشراف بر زواياي مملكت و اطلاع از كار تمامي مأموران حكومتي بود. ديوان اشراف در دوره ي سلطان محمود غزنوي به دليل ترويج فعاليت هاي جاسوسي توسط پادشاه به استقلال كامل رسيد، ولي چنان كه از تواريخ بر مي آيد، در بيشتر دوره ها اين ديوان به صورت شعبه اي در جنب ديوان بريد فعاليت داشته است. ديوان اشراف را ديوان رازنويسي ( شعبه رازنويسي ) نيز مي خواندند. بيهقي ديوان اشراف را ديوان نُكَتْ ( جمع نكته) و سرپرست آن را استاد ديوان نكت ناميده است ( بيهقي، 1350، ص 606). زير نظر مشرف نايب هاي متعددي عازم ولايات مي شدند. جاسوسي در عصر غزنوي گسترش وسيعي داشت و حتي در دربار نيز بر يكديگر جاسوس مي گماردند. مشاغل ديگر ديوان اشراف عبارت بودند از: مشرف درگاه كه نماينده ديوان اشراف در دربار بود، مشرف خزانه كه نظارت بر امور خزانه، اعمال نگهبانان بخش و اداره ي كاركنان قسمت هاي مختلف را برعهده داشت، مشرف غلامان سرايي كه وظيفه اش نظارت بر امور غلامان دربار بود. گاه براي اين كه اين مأموران شناخته نشوند، شغلي مانند دبيري هم به آنان واگذار مي شد. رازنويسي براي متوني بود كه در ديوان اشراف نوشته مي شد كه گاه خطي مخصوص، بغرنج و پيچيده داشت، نامه ها و فرمان هاي محرمانه را كه نبايد كسي مي خواند، به آن خط مي نوشتند. بيهقي مي نويسد: «... چون معما را بيرون آوردم، راز را كشف كردم، نسختي روشن نوشتم... نماز ديگر خواجه بونصر مشكان آن را بخواند و سخت شاد شد...»( بيهقي، 1350، ص 437).ديوان وكالت
رياست اين ديوان با وكيل خاص يا مباشر اهل خانه ي سلطان بود كه وظيفه ي اداره ي كاخ شاهي و سررشته داري املاك و دارايي هاي پادشاه را برعهده داشت. وكيل خاص گاهي در نگاه داشتن نامه ها نيز طرف مشاوره ي شاه قرار مي گرفت. ديوان وكالت كه به نام « ديوان املاك خاصه ي سلطان» در زمان سامانيان فعاليت داشت در عصر غزنوي از اهميت بيشتري برخوردار شد و مناصب آن در رديف امير و وزير بود. بنابر نظر بارتولد « به احتمال قوي در دوره سامانيان نيز وكيل در رأس اين ديوان قرار داشت» ( بارتولد، 1352، صص 492 و 497 ). خواجه نظام الملك تشريفات دربار و ديگر امور دربار را نيز از وظايف وكيل خاص ذكر كرده است ( نظام الملك، 1334، ص 95). بيهقي از املاك وسيع دولتي غزنويان ( ضياع غزني خاص ) كه تحت نظر مقام مهمي اداره مي شد، خبر مي دهد ( بيهقي، 1350، ص 156).ديوان استيفاء
يا ديوان بيت المال، محل كار مستوفيان بود و همان نقش و وظيفه ي وزارت دارايي يا ماليه ي آن دوران را برعهده داشت. وظيفه ي مستوفي رسيدگي به مسائل مالي، تنظيم دفاتر دخل و خرج كشور، ثبت كليه درآمدهاي دولتي و محاسبات بود. اين ديوان از مهم ترين ديوان ها و رياستش با صاحب ديوان استيفا بود. وي شخصي را به نام مستوفي يا نايب مستوفي تعيين مي كرد كه بررسي امور ولايات و شهرها را برعهده داشت. مستوفي در واقع وزير دارايي و خزانه دار محسوب مي شد. ديوان استيفاء نيز اصطلاح هاي ويژه خود را داشت كه اخراجات ( جمع خراج )، ادرار ( به معني مستمري )، ارتفاع ( ميزان خراج غله )، استخراج ( جمع آوري خراج و ماليات)، بندار ( بنه دار) يا متصدي اخذ ماليات از بنه و بار ( بيهقي، 1350، صص 62 و 68و...) تنخواه ( برات پرداخت مواجب )، حاصل ( مالي كه در خزانه يا نزد متصدي موجود باشد )، خازن ( متصدي خزانه )، شمار ( علم حساب يا علم سياق كه مورد استفاده ي مستوفيان بوده است)، مشاهره ( مواجب ماهانه ) و... از آن جمله اند. ( بيهقي، صص 155، 156، 315 و 349).اداره ي ديوان هاي ياد شده در دست دبيران ايراني بود كه تجربه ها، فنون و مهارت هاي خويش را در اين ديوان ها به كار مي بستند. ليكن هرچند گاهي سلاطين غزنوي به آراي كارگزاران خود عنايتي مي كردند ولي الزامي به كاربست آن نداشتند، تا بدين سان قدرت سلاطين غزنوي تهديد و تحديد نگردد. منصب وزير، شغلي رشك برانگيز نبود، زيرا هرگونه استقلال انديشه و عمل وزير موجب رنجش سلطان مي گشت. بدين ترتيب بيشتر وزراي محمود و مسعود غزنوي - به استثناي احمد بن حسن ميمندي معروف به شمس الكفاة كه وزيري صاحب رأي و با استعدادي برجسته بود - گرفتار خشم و طعمه ي زندان و مرگ گشتند. فرهنگ سلاطين غزنوي فرهنگي عميقاً ايراني - اسلامي و به شدت تأثيرپذير از تمدن ايراني سرزمين هاي متصرفه آنان به ويژه خراسان بود. در دربار غزنوي، نويسندگان و شعراي ارزشمندي نظير فردوسي و بيهقي پرورش يافتند. دقيقي طوسي راهگشاي فردوسي شاعر بزرگ اوايل عصر غزنوي در سرايش كار سترگ شاهنامه بود. دربار محمود و مسعود غزنوي كه هر دو از تربيت اسلام سنتي برخوردار بودند، آراسته به بزرگان فضل و هنر زمانه شد. درواقع دربار غزنويان بر مبناي آداب و شيوه هاي سنتي ايراني سازمان يافته بود.
سلاطين غزنوي در ساختن ابنيه سخت اهتمام مي ورزيدند. در صدر تشكيلات اداري و سازماني سلسله ي غزنوي، دربار يا درگاه بود و نظارت عاليه را نيز خود سلطان و امور مستقيم دربار را « حاجب بزرگ » به عهده داشتند. وجود مقررات سخت از جمله ويژگي هاي دربار غزنويان به شمار مي رفت. حاجب بزرگ عملاً وزير دربار بود، امور مربوط به تشريفات دربار، امور داخلي حرم، تعيين مشاغل مربوط و بالاخره پرداخت دستمزدها و غيره را انجام مي داد. مناصب امير حاجب ( رئيس پرده داران ) كه منابع عصر غزنوي به كرات از آن ياد كرده اند ( جرفادقاني، 1345، ص 328 ) و حاجب ( پرده دار و نگهبان )، آغاجي(4) ( به معني خادم مخصوص سلطان و حاكم )، اميرشكار، جامه دار، نديم ( نديم بيروني و نديم اندروني )، وكيلِ در يا وكيل دربار، از مناصب مهم دربار غزنويان به شمار مي آيند ( بيهقي، 1350، صص 248، 208 و 158).
حكومت غزنوي به دست غلاماني تأسيس يافت كه تلاش عمده شان كسب مشروعيت از دربار عباسي براي قدرت حكومتي خود بود. آنان پيوسته دقت داشتند كه با حمايت ظاهري از سنت هاي مذهبي، پايه هاي قدرت خود را تحكيم بخشند. تصميمات دستگاه حكومتي قرن چهارم به علت حاكميت نظام زمين داري چندان جدي نبود، چه زمين داران بزرگ و خانواده هاي معروف ماوراءالنهر، خراسان، ري و غزنين و متنفذين دربار در اغلب كارهاي ديواني دخالت مي كردند و هميشه به نفع خودشان در ديوان ها افرادي را مي گماردند تا تصميم هاي دولت را در جهت منافعشان هدايت كنند.
از جانب ديگر اتحاد حكومت هاي غزنوي و عباسي موجب سركوب تمامي افراد و نهضت هاي مردمي گرديد، چنان كه مسعود وزير خردمند خود حسن ميكال را به اتهام قرمطي شدن بردار كرد. غارت، ستم و بيداد اركان حكومت غزنوي را تباه و به مصداق « الناس علي دين ملوكهم »، وزيران و كارگزاران و ديوان سالاران آن را به كژتابي و فساد كشاند و سرانجام حكومت در اندك زماني در برابر يورش سلجوقيان از هم فروپاشيد و لاجرم منقرض گرديد.
پينوشتها:
1.سبكتگين از مردم ايسيك گول، ناحيه اي در كنار درياچه ي ايسيك گول در قرقيزستان كنوني و بنابراين از تركان قُرلُق بود.
2.حسنك وزير در زمان سلطان مسعود غزنوي به اتهام گرويدن به مذهب اسماعيليه بر دار شد.
3.ابوالفتح رازي بعدها اولين وزير طغرل سلجوقي گرديد.
4.اين كلمه كه تركي است به صورت هاي آغاچي و آغچي نيز آمده است ( بيهقي، 1350، ص 208).
تنكابني، حميد، ( 1383)، درآمدي بر ديوان سالاري در ايران، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}